پیش درآمد

بسم الله الکَمبادِ الحَجیم وَ به نَستَعین

اللّهُم اجعَلنا مِن عِبادِ الاَحمَقین وَ احفِظنا مِن شرّ عَقل الرّجیم

به دفتر آیت الله العظمی حاج سیّد سنبلعلی الموسوی الکمرونی (قدقد سرسره) خوش آمدید.

در اینجا به استعانت از درگاه گاری تعالی و با توسل به پیشابراه ولی کسر آغا امام زنان (اکل الله فرجها التمیز) و نایب برحقش مقام تخمای ولایت وقیح بعضی کار هایی می کنیم، من جمله:

– پاسخ به استفتائات و سوالات شرعی برادران و به ویژه خواهران مکرمه معظمه در بخش استفتائات

– بررسی و نقل روایات و احادیث اهل پیت و خاندان عصمت و عزت و اعظم و این ها در کنز الادیان في معارف بند تنبان

– روایت سوره های انزال شده ای که کاتبان وحی یادشان رفته بنویسند در جلد دوّم قرآن کریم

– آوردن اشعار هپروتی در کرسي الاشعار

– برخی نکات غیر طنز در ازشوخی گذشته

لذا از عمّت همیشه در پهنه استدعا دارم بنده حقیر فقیر را با نظراتشان مورد عنایت قرار دهند.

درباره پیوند های دوستان:

ازآنجایی که فهرست بلندی از وبلاگ های دگراندیش، خردگرا و دین ستیز وجود دارد و همه این ها خود بخود از دوستان من شمرده می شوند و به دلیل این که آوردن فهرست همه این ها در برگه نخست امکان پذیر نیست، یک برگه جداگانه به نام پیوند های دوستان برای این فهرست فراهم کرده ام.
البته به حق پنج تُن آل خلا، پنج، شش، هفت، هشت ده بلاگی که بیشترین ارجاع را به دفتر ما داشته باشند و از مُتکلّکین باشند (کسانی که زیاد کلیک می کنند) مورد عنایت خاص قرار گرفته و همین بغل دست خودمان جای خواهند داشت!

و من الله التّوقیف و علیه التّکان تکان

الاحمق

حاج سیّد سنبلعلی الموسوی الکمرونی
سی و دویّم شمادی التنبل 1428

بیضیه قم

پی نوشت: چنانچه از فیلتر شکن بهره می جویید، ممکن است پیوند هایی که در گروه سیاهه نوشته ها جای دارند درست کار نکنند.

زن کوتاه قد

گمنامیان گفته:

مکارم الاخلاق: امیر المومنان علی فرمود « هر کس بخواهد هنگام جماع لذت بیشتر ببرد زن کوتاه قد و چهارشانه گندمگون بگیرد چنانچه لذت نبرد مهرش به عهده من است.

هو القواد
این قول به گوش رسول الله رسید پس علت سخن را از حضرت جویا شد. امام فرمود یا رسول الله هفت روز دیگر به منزلم بیایید تا پاسخ دهم.
هفت روز بعد رسول الله به منزل امام رفت و چندین مرد را دید که همراه زنان کوتاه قدی بر در منزل اجتماع کرده اند.
فاطمه را دید که در آستان در نشسته و بر روی کاغذی چندین اسم نوشته و یکی یکی اسم ها را می خواند.
وارد منزل شد. درون منزل امام را دید که با مردی سخن می گوید. مردی بلند قد بود اما زنی که همراهش بود کوتاه.
امام و مرد و زن هر سه به احترام رسول الله برخاستند و حضرت سلامشان را پاسخ داد و امر فرمود ادامه دهند.
مرد گفت: یا امیر المومنین، خودت گفتی مهرش با من، من به فرمایش شما زنی کوتاه قد گرفتم اما وقتی با هم خوابیده ایم، می خواهم از وی لب بگیرم آلتم به کف پایش می خورد و وقتی که آلتم در فرجش باشد صورتش مقابل نافم قرار می گیرد!
حالا آمده ام که مهرش را بدهی تا طلاقش دهم.
امام فرمود: من می توانم اکنون مهرش را نقدا به تو بدهم، اما اگر زنت را طلاق بدهی تا به عقد من در آید و مهرش را خودت بدهی در روز قیامت خودم تو را کول می کنم و از روی صراط رد می کنم، حال کدام را می خواهی؟
مرد گفت: یا امیر، چه پاداشی از این بهتر که امیر مومنان انسان را از صراط رد کند و من مهرش را می دهم و زنم را به تو می سپرم. پس خوشحال از منزل امام بیرون شد.
سپس ام حبیبه همسر دیگر امام دست زن را گرفت و به اندرونی و نزد دیگر زنان برد.
همین که امام فارغ شد رو به حضرت کرد و فرمود دیدی یا رسول الله؟
بیشتر اعراب بلند قامتند غیر از من که به فرموده خودتان نصفم در زیر زمین است. پس با عمل به توصیه من می گردند و زنان کوتاه قدی را که برای من مناسبند می یابند و بعد به نزد من می آورند.
خلاصه اش این که من که وقت ندارم بگردم زن کوتوله پیدا کنم، لذا این توصیه را کردم که اصحاب زحمتش را بکشند و من هم دست آخر مزد این قوادیشان را به یک وعده سر خرمن می دهم!
رسول الله فرمود: خوب اگر قبول نکردند و مهریه را نقدا طلب کردند چه؟
امیر المومنین فرمود: با ایشان چانه می زنم و یک کاسه ماست یا خرمایی چیزی بهشان می دهم و راضیشان می کنم. ما که داریم کلی سهم امام و خمس و زکات و امثال آن پول مفت از مردم می گیریم، یک سر سوزنش را هم خرج خودمان کنیم!
رسول الله دستی به محاسن مبارک کشید و فرمود: الحمد لله الذی خلق النّاس الاسکلاً و احمقاً، براستی که در عرب به کار کستگی تو ندیدم و همانا تو سزاوار نیابت من هستی ای علی!
امیر المونین لبخندی زد و فرمود: راستی ماه پیش دو هزار تا گردن زدم که هنوز پولش را ندادی.
رسول الله برخاست و فرمود: اسما زن برادرت به بعدا زن ابابکر شده بود را که کردی، از من هم که هم دخترم فاطمه را کشتزار کردی و هم نوه ام امامه را. بروم که اگر اندکی درنگ کنم ترتیب خودم را هم می دهی!

کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل سوم – 66

فصاحت و بلاغت قرآن – از ادعا تا واقعیت

همچنانکه در نوشته های پیشین گفتم هر چند فرض پذیرش بی همتا بودن قرآن از نظر شکل و محتوا به دلیل این که هر اثر هنری ساخته یک هنرمند صاحب سبک در نوع خود بی همتاست، سندی برای فرا انسانی بودن آن نیست، با این حال به فرض پذیرش فوق بشری بودن قرآن، به همان اندازه که می توان آن را خدایی پنداشت، ممکن است آن را ساخته شیطان فرض کرد.

اما از این فرضیات می گذریم و به واقعیات می پردازیم.
پیش از هر چیز دیگر، از کتابی که ادعا می شود از سوی خدا برای راهنمایی بندگانش فرستاده شده، کمترین توقعی که می توان داشت این است که از سوی خدا باشد، خدای یکتایی که می خواهد کلامش را به واسطه کسی که پیام آور اوست به گوش بندگانش برساند.

کاری هم نداریم که اصلا چه لزومی دارد که یک انسانی که مانند دیگر انسان هاست در این میان واسطه بین خدا و انسان های دیگر باشد و چرا این خدای بی نهایت دانا و توانمند با هر یک از بندگانش مستقیم و بی واسطه سخن نمی گوید.

حال ببینیم آیا این کتاب از سوی خداست؟ همان پروردگار یگانه ای که آفریننده آسمان (ها) و زمین است.
برای نمونه سوره کوثر را که خیلی ها برای اثبات اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت به آن استناد می کنند بررسی می کنیم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ﴿۱﴾
ما تو را [چشمه] كوثر داديم (۱)

فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ﴿۲﴾
پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن (۲)

إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿۳﴾
دشمنت‏خود بى‏تبار خواهد بود (۳)

می گوید ما تو را [چشمه] كوثر داديم
پرسش نخست این است که چرا خدایی پیامبری فرستاده و کتابی به او وحی کرده که قرار است به همه جهانیان ثابت کند یگانه است، چرا خود را جمع می بندد؟!
ما فرستادیم، ما آفریدیم، ما چنین کردیم و چنان کردیم!

پاسخ حوزویان را در این باره ببینید:

در آیات فراوانی از قرآن مجید خداوند با صیغه (متکلم مع الغیر) از خود یاد می کند، این تعبیر برای بیان عظمت و قدرت است، زیرا بزرگان هنگامی که از خود سخن می گویند نه فقط از خود که از مأموران و اسباب و علل طولی دیگر نیز خبر می دهند و این کنایه از قدرت و عظمت و وجود فرمانبردارانی در مقابل اوامر است. و در واقع سخن تنها از او نیست، بلکه از او و آن همه مأموران مطیع و سر بر فرمان اوست.

یعنی خداوند به همراه ماموران مطیعش کوثر را به محمد داده . به همراه اسباب و عللی جهان را آفریده.
چطور شد؟!
همین اول کار خدا خودش یگانگی خود را زیر سوال می برد تا کنایه از عظمتش داشته باشد؟!
مگر نه این که قرار بود قرآن به طرز اعجاز آمیزی شیوا و رسا باشد؟
این چگونه شیوایی و رسایی و آشکاری سخن است که از همین آغاز خواننده و شنونده را دچار سردرگمی می کند؟!

ادامه اش قشنگتر هم می شود!
در جمله بعدی می گوید «پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن»
عجب! مگر پروردگارش همان نبود که در جمله پیش گفته بود: «ما تو را كوثر داديم»؟!
گویا پرورگار محمد کس دیگری غیر از کسی است که کوثر را به او داده، وگرنه باید در دنباله می گفت: «پس برای من (یا به عبارتی ما!) نماز گزار و قربانی کن»

ماله کشان (مفسرین) می گویند این جمله در اصل این بوده که :پس برای من که پروردگارت هستم نماز گزار و قربانی کن» و خداوند به دلیل رعایت ایجاز (کوتاه گویی) که از اصول فصاحت است آن «من» را حذف کرده است.

اما حذف موجب تغییر ضمیر یا متمم یا مفعول نمی شود.
مثلا می گوییم:
برایت کتاب آوردم. سپاسگزاری کن.
که در اصل بوده:
من برایت کتاب آوردم. تو از من سپاسگزاری کن.
اما هیچ انسان عاقل و باسوادی نمی گوید:
برایت کتاب آوردم. ازش سپاسگزاری کن (!!)

این نمونه سردرگمی گوینده در قرآن بسیار شایع است و به ندرت می شود (شاید اصلا نشود، مطمئن نیستم) سوره ای در قرآن یافت که گوینده و خدا در آن یکی باشند:

حتا نمونه ای هست که نه در آیه های متوالی، بلکه در یک آیه نشان می دهد که قرآن از سوی خدا نیست:

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿9﴾

[به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مى‏طلبيديد پس دعاى شما را اجابت كرد براستی من شما را با هزار فرشته پياپى يارى خواهم كرد (9)

در این آیه به روشنی در می یابیم که آن که دعا را اجابت کرده یکی است و «من» که با هزار فرشته یاری خواهم کرد یکی دیگر.

مورد دیگری که می خواهم بدان بپردازم ایجاز است.
ایجاز (کوتاه گویی) به تصدیق حضرات یکی از وجوه فصاحت و بلاغت و از ملزومات آن است.
یعنی درازی کلام و پرگویی و تکرار مکررات با فصاحت در تضاد است. اما در واقع یکی از ویژگی های آشکار قرآن همین روده درازی و تکرار های بیجای پروردگار است.
به راستی من نمی فهمم چه دلیلی دارد که نه دو بار و سه بار و ده بار و صد بار، که حدود دویست بار تکرار کنی که «خداوند به همه چیز آگاه است»!!
برادران متدین اگر یک جو انصاف داشته باشند اعتراف می کنند که اگر یک ناباور کتابی با چنین ویژگی ای بنویسد، مسلمانان او را به جرم پرگویی و عقده ای بودن و خود کم بینی سلاخی اش می کنند! اما وقتی نوبت به قرآن می رسد همه این روده درازی ها می شوند معجزه و «اند» فصاحت!!

وقتی سخن از تقابل با قرآن می شود آقایان می فرمایند «کلماتی که بار منفی دارند به کار بردید (مثلا قتل به جای قصاص) و این کارتان فصاحت کلامتان را زایل کرده است». اما بفرمایند از چه رو خدای ایشان حدود 330 بار به «عذاب» و «عقاب» اشاره می کند که اغلب شدید، سریع و بسیار دردناک است؟!

مگر نه این که بلاغت به معنی رسایی است و سخنی را بلیغ می گویند که منظور گوینده را به روشنی و آشکاری برساند؟
مگر نه این که بار ها قرآن به وضوح به ساده بودن و روشن بودن قرآن اشاره می کند؟
پس این مفسرین که هر کدامشان مثنوی هفتاد من کاغذ در تفسیر قرآن نوشته اند چکاره اند؟
چرا هر کسی می خواهد در مورد قرآن اظهار نظر کند آقایان می فرمایند «شما حق ندارید و تنها کسانی حق اظهار نظر دارند که علم (!!) تفسیر بدانند»؟
از این دو حال که خارج نیست، یا خداوندتان نمی فهمد چه گفته یا شما. از آنجایی که خدایتان گویا کمال مطلق است، پس وقتی بار ها گفته «کتاب مبین» یا «عربی مبین»، دیگر نیازی به تبیین و روشنگری دیگران ندارد.

نمونه ها برای نشان دادن کاستی و ناراستی در قرآن، چه از نظر شکل و چه از نظر محتوا کم نیستند، اما همچنانکه پیشتر هم گفته ام، برای کشیدن خط بطلان بر روی ادعای انتساب قرآن به خداوندی که کمال مطلق است، نشان دادن تنها یک کاستی یا ناراستی بسنده است.
از این روی من نیز برای پرهیز از روده درازی و برای رعایت فصاحت و بلاغت سخن را کوتاه می کنم!

پاینده باشید.

پاسخ به یک دیدگاه -3

برای اثبات بطلان ادعای کفار زمان پیامبر و همچنین کسانی که با تعصب و دیده کور به قرآن می نگرند ، خداوند آنها را به آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن فرا می خواند. به این موضوع در پنج جای قرآن اشاره شده است:
– سوره ۲ آیات ۲۳ و ۲۴
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد پس اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد. پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.
۲- سوره ۱۷ آیه ۸۸
بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.
۳- سوره ۱۱ آیات ۱۳ و ۱۴
يا مى‏گويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏گوييد ده سوره برساخته‏شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مى‏توانيد فرا خوانيد. و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهي نازل شده و هيچ معبودي جز او نيست آيا با اينحال تسليم مي‏شويد؟
۴- سوره ۱۰ آیات ۳۸ و ۳۹
يا مى‏گويند آن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا مى‏توانيد فرا خوانيد.بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند.
۵- سوره ۵۲ آیات ۳۳ و ۳۴
مى‏گويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند. پس اگر راست مى‏گويند سخنى مثل آن بياورند.

بر طبق این آیات خداوند ناباوران را به آوردن سوره ای شبیه قرآن فرا می خواند. کفار زمان پیامبر با همه سخن وریشان و تسلطشان به زبان عربی نتوانستند این کار را بکنند. آنها که تهمت شاعری به پیامبر می زدند فرصت طلایی به دست آورده بودند تا در زمانی که اسلام نو پا بود و تعداد مسلمین بسیار اندک ، این دین جدید را فقط با آوردن یک سوره به زانو بیاورند ولی نتوانستند. اکنون که قرنها از این فرا خوانی قرآن می گذرد، عده ای از مخالفان قرآن که نه تنها نظم و زیبایی ظاهری قرآن را درک تکرده اند بلکه مفهوم و معنی قرآن را نیز متوجه نمی شوند، ادعا می کنند که تقلید از قرآن و نوشتن سوره ای مثل سوره های قرآن کاری ساده است.

یکی از ضعیف ترین استدلال ها برای اثبات معجزه بودن قرآن همین «تحدی» است. این ادعا به حدی ضعیف است که درخور یک پوزخند است، نه یک پاسخ!
اما تنها برای این که بهانه ای به دست شارلاتان ها و فریب خوردگان دینی نداده باشم به کوتاهی پاسخ می دهم.
نخست این که همچنانکه در نوشته های پیشین هم گفتم، حتا به فرض پذیرش منحصر به فرد بودن قرآن، تنها می توان آن را یک اثر یگانه دانست، مانند هر اثر هنری دیگری از دیوان یک شاعر گرفته تا تابلوی یک نقاش و نه بیشتر!
به زبانی، چنانچه بتوان هر اثری را به صرف یگانه بودن معجزه پنداشت، حافظ، فردوسی و بسیاری دیگر را نیز می توان در جایگاه خدایی گذاشت!
چرا که همانطور که ممکن است کسی نتواند سوره ای بسازد که از هر جهت 100% مشابه قرآن باشد، ممکن است کسی نتواند غزلی بسراید که 100% مشابه حافظ باشد.

دوم این که اصلا چنین ادعایی نشاندهنده یک دوگانگی و تناقض دیگر در قرآن است.
در آیه سی و یکم سوره انفال آمده:

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ
و چون آيات ما بر آنان خوانده شود مى‏گويند به خوبى شنيديم اگر مى‏خواستيم قطعا ما نيز همانند اين را مى‏گفتيم اين جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست

قرآن اعتراف می کند که آیات قرآن چیز عجیب و اعجاز آمیزی برای شنوندگان نداشته و ادعای ناباوران را که «اگر می خواستیم قطعا ما نیز همانند این را می گفتیم» را هم رد نمی کند.

سوم این که اگر داور این مبارزه فلان شیخ و مفتی یا بهمان حجت الاسلام باشد، روشن است که هر مبارزی، هرچند بهتر هم باشد از پیش بازنده است.
چه بسیاری سوره هایی در پاسخ به این مبارزه طلبی سروده اند که چه بسا از دید یک داور بی طرف از هر جهت برابر یا حتا بهتر از قرآن بوده اما هر بار به بهانه ای از سوی مسلمانان رد شده اند.

چهارم این که اصلا فرض می گیریم که این ادعا را هم پذیرفتیم و باور کردیم که قرآن، ساخته ی فوق بشری است. از کجا بدانیم که این فوق بشر شیطان نبوده؟!
هرچند ما باور به فوق بشر نداریم، اما یک مسلمان که وجود شیطان را باور دارد باید به این پرسش برای خود پاسخی بجوید.
مگر نه این که شیطان یکبار آدم و حوا را با وجود تاکید خدا گمراه کرد؟
از کجا بدانیم همه این ها مکر شیطان نیست تا یکبار دیگر با رواج جنایت و دزدی و تجاوز (کارهایی که در اسلام با نامهای دیگر چون جهاد، غنایم و اسرا مجاز شمرده شده اند) و گمراهی انسان، انتقام خود را از بنی آدم بستاند؟

ادامه دارد …

پاسخ به یک دیدگاه – 2

از طرفی هر انسان غیر مسلمانی که بدون تعصب و غرض قرآن را بخواند بر نظم و آهنگ دلنواز آن اذعان دارد. این خود شاهدی بر اعجاز کلامی قرآن است چرا که قرآن وحی بر پیامبری بی سواد بوده است. ولی چنان آهنگ کلامی قرآن زیبا بوده و چنان معانی آن بر دل می نشسته که اعراب زمان پیابر را مسلمان کرده. اعرابی که خود سخنور بوده اند و شعرای بسیاری داشته اند در برابر نظم و آهنگ کلام خدا سر فرود آورده اند. از طرفی کفاری که تعصب چشمانشان را کور و گوشهایشان را سنگین کرده بود قرآن را نمی پذیرفتند. گاهی به پیامبر تهمت شاعری می زدند و گاهی قرآن را افسانه های پیشین می خواندند.

این گونه شعار ها را همه ما از زمانی که دانش آموز بودیم بارها و بارها شنیده ایم. اما چقدر واقعیت دارد؟
واقعیت این است که گذشته از معانی و مفاهیم که به طرز شرم آوری ضد اخلاقی، متناقض و از نظر علمی نادرست هستند، خود اعراب همزمان با محمد و پس از او ایرادات ادبی به آن وارد نموده اند. اما من ترجیح می دهم در موضوعاتی که نمی توانم داوری قاطعانه ای کنم وارد نشوم، نیازی هم نمی بینم. چرا؟
زیرا برای شکستن درستی ادعای وحی بودن قرآن، با در نظر گرفتن ویژگی بیکرانی و کمال خدا در همه ابعاد، نشان دادن تنها یک مورد نادرستی کافی است، چه در زمینه ظاهری و شکلی باشد و چه در زمینه مفهوم و محتوا.

آیا بیسوادی محمد دلیلی برای معجزه بودن قرآن است؟
محمد گرچه ظاهرا توانایی خواندن و نوشتن نداشته، اما این بدین معنا نیست که او انسان نادان و ابلهی بوده.
به خاطر داشته باشیم که توانایی خواندن و نوشتن در آن روزگار و در صحرای حجاز امتیاز بزرگی هم به شمار نمی رفته چون کتابخانه ای نبوده و دانش نوشتاری ای نبوده که اختلاف فاحشی میان کسی که توانایی خواندن و نوشتن دارد با کسی که این توانایی را ندارد ایجاد کند.
هرچند آنچه در مورد محمد ادعا شده این است که کسی ندیده بوده که او بخواند و بنویسد و نه این که محمد قطعا توانایی خواندن و نوشتن نداشته و این دو موضوع یکی نیستند.
فن و قریحه شاعری رابطه چندانی به توانایی خواندن و نوشتن ندارد. هرچند در مورد این که آیا قرآن به تمامی سروده خود محمد هم باشد تردید هایی وجود دارد.
یکی از این موارد، ارتداد کاتب وحی «عبداللّه بن سعدبن ابی سرح» بود که نخستین کسی بود از قریش که به کتابت قرآن پرداخت. او هنگام نگاشتن قرآن به محمد پیشنهاد می کند که جمله «فتبارک الله احسن الخالقین» را در قرآن بگنجاند و محمد که از این جمله خوشش آمده بود می پذیرد!
ابی سرح می اندیشد که این چگونه وحی ای است که کلام انسانی به این سادگی با آن افزوده می شود و اگر اینبار چنین شده از کجا معلوم باقی قرآن هم همینگونه نباشد.
این است که مرتد می شود و آیه «و من اظلم ممن افتری علی اللّه كذبا او قال اوحی الی و لم یوح الیه شی» به همین فرد اشاره می کند.

نکات علمی قرآن نیز که به فراوانی در موردشان گفته و نوشته شده و پر از نادرستی های ریز و درشت هستند و به روشنی می توان با مقایسه اشارات علمی قرآن و دانش رایج آن روزگار مشابهت آن ها را دریافت.

یک پرسش ساده این است که چرا خدای بیکران در دانش به جای این همه تعابیر نادرست از جهان مانند طبقات آسمان و فرش بودن زمین و میخ بود کوه ها و فرو رفتن خورشید در هنگام غروب در چشمه گل آلود یک بار خیلی ساده و روشن به گرد بود زمین و گردش آن به دور خورشید – واقعیتی که با دانش آن روز در تضاد بود – اشاره نمی کند تا تکلیف این همه را روشن کند و امام جعفر صادق اینگونه اراجیفی نبافد:
«از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- پرسیدم زمین بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر ماهی! گفتم: ماهی بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر آب، گفتم: آب بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر سنگ سخت! گفتم: سنگ سخت بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر شاخ گاو نرم تن! گفتم: گاو بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر خاک نمناک! گفتم: خاک نمناک بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: هیهات، در اینجا دانش دانشمندان گم گشته است»!
حالا مفسرین مجبورند همه این افتضاحات را که زمانی «معجزات قرآن» و علم لدنی ائمه پنداشته می شدند را با زحمت زیاد یا ماله کشی کنند یا بعضی را مانند این حدیث به کل منکر شوند و تکذیب کنند.

همینطور خدای بیکران در دانش در زمینه تشکیل نطفه به جای لجن و خون بسته و در آمدن از استخوان تیره پشت مرد و سینه زن و چند تعبیر چرند دیگر یک تصویر درستی می داد که روشن شود نطفه آدمی چیست و از کجا می آید!

این خدای بیکران در دانش حداقل یک ضرب و تقسیم ساده را که باید بلد باشد!
مگر می شود کسی آفریننده جهان باشد و در محاسبه ارث در سوره نساء فرمولی ارایه دهد که یک ضرب و تقسیم ساده اش غلط از کار در بیاید!!

با نوشتن مقداری شعر و افسانه و پزشکی جالینوسی و ستاره شناسی بطلمیوسی که در سفر های تجاری از کشیشانی چون ورقة ابن نوفل می شنوید که نمی توانید ادعای وحی از سوی خدای بیکران ازلی و ابدی کنید!
نتیجه اش همین می شود که در آینده دستتان رو می شود و تقلبتان آشکار!

ادامه دارد …

پاسخ به یک دیدگاه – 1

درود

همچنان که هر بیننده و خواننده ای با یک نگاه به این بلاگ در می یابد، من در اینجا می کوشم مزخرفاتی را که قرن ها به نام دین به خورد مردم داده اند در پوشش طنزگونه پوشانده و دروغ ها، خرافات، توهین ها و دوگانه گویی های آن را به طنز آشکار کنم، هرچند خواننده باهوش به سادگی در میابد که در پس این ظاهر طنز آمیز، منطق و استدلالی پنهانی هست و به زبانی نوشته های من هجویات تو خالی و بی پشتوانه نیستند. هرچند گاهی موضوع اصلی – مانند خوردن پسمانده موش به عنوان عامل ضعف حافظه (!!!)، خود آنچنان پوچ و مسخره است که کسی در حد انیشتن هم به هیچ رو نمی تواند با سخنی که بوی خرد در آن به مشام برسد به آن پاسخی دهد، چه رسد به آن که آن پاسخ طنازانه نیز باشد!

دیدگاه های خوانندگان من طیفی گسترده از بدترین دشنام ها تا سخنان مستند، در هر دو جبهه ی موافق و مخالف را در بر می گیرد که کوشیده ام تا جایی که به نظرم ممکن بوده آن ها را، حتا آن هایی که حاوی دشنام بوده اند را پاک یا ویرایش نکنم.

در این میان گاهی نوشته هایی در دیدگاه ها به چشم می خورند که هر چند مرا از سبک این بلاگ دور می کنند، اما قلقلکم می دهند که آن ها را بی پاسخ نگذارم.

دیدگاه زیر یکی از این نمونه دیدگاه هاست که یونس، در ژوئن 4, 2010 در 1:33 ب.ظ در نوشته لزبین نوشته است و پس از ماه ها، امشب به فکر افتادم به آن پاسخ دهم که آن را بخش به بخش کرده ام تا پیدا کردن رابطه پاسخ با موضوع ساده تر باشد.

اما هیچ تضمینی نمی کنم تمام پاسخ هایم سرار جدی و عاری از طنز باشد، چرا که ممکن است نکته ای باشد که حیفم بیاید نگویم! اما تضمین می کنم که حتا اگر طنزی هم هست، بی منطق و محتوا نباشد.

به عقیده ما مسلمین, قرآن سخن و وحی خداوند یکتاست. سخنی است که شنیدنش لرزه بر اندام می آورد. درون آدمی را نرم کرده و ذهن را متوجه ذکر خدا می کند. سخن خداوندی است که صاحب ملکوت آسمانها و زمين است و آگاه و دانا به ریز و درشت خلقت است. این است که ماقرآن را روشنگر و راهنما می دانیم و عقیده داریم که معجزه پیامبر است.

آیا این کتاب سخن خداست؟

به عقیده من به عنوان مسلمان سابق و کسی که بارها قرآن را به عربی و بازگردان پارسی و نیز تفسیر آن را خوانده است قرآن در بهترین حالت می تواند از نظر ظاهری یک اثر ادبی و از نظر مفهوم و محتوا یک مجموعه از هم گسیخته و نامربوط و تراوشات ذهنی یک انسان باهوش اما روانپریش باشد.

روشن نیست خدایی که یک مسلمان باور دارد صاحب مالک آسمان و زمین و آگاه به همه چیز است از چه رو یک سوره (حمد – فاتحة الکتاب) را به تمامی، به اضافه آیات بسیاری در سوره های دیگر را به شکرگزاری از خود می پردازد!

هرچند با تعریفی که یک مسلمان از خدا می دهد، انسان هرگز نمی تواند اندکی خود را با این خدای بیکران بسنجد، اما با دادن امتیازی به اندازه همین بیکرانی، یک دم خود را رهبر قدرتمند و بی نیازی بپندارید که می خواهد کتابی برای راهنمایی قومتان بنویسید.

چقدر احتمال دارد شما نیمی از کتابتان را به شکرگزاری و تعریف و تمجید از خود و به رخ کشیدن قدرت و حشمتتان و تهدید و ارعاب مخالفانتان بپردازید؟!

آیا اگر چنین چیزی را در کتاب یک انسان ببینید نخستین چیزی که به ذهنتان می رسد این نیست که «این نویسنده هم عجب آدم عقده ای و خود کم بینی است!»

حالا همین احساس را در بینهایت ضرب کنید تا در مقایسه قدرتمندی و بی نیازی یک انسان و خدا تعادل برقرار گردد.

از هم گسیختگی و نامربوطی قرآن به حدی است که حتا روشن نیست گوینده این کتاب کیست!

یک سوره قرآن را به طور اتفاقی باز کنید و بخوانید. به احتمال خیلی زیاد خواهید دید که گوینده یا متکلم از یک آیه به آیه بعد جابجا می شود، گاهی خدا گوینده است، گاهی محمد و گاهی حتا شخص سومی غیر از این دو!

شما اگر دوست دارید باور کنید، اما من به هیچ رو نمی توانم بپذیرم کتابی تا این حد از هم گسسته که حتا گوینده مشخصی ندارد معجزه و از سوی یک خدای بیکران باشد!

آیا این کتاب روشنگر و راهنماست؟

بیش از 14 قرن از نوشتن این کتاب می گذرد و امروز بیش از یک پنجم جمعیت جهان پیرو این کتاب هستند.

تا کنون هیچ تحقیق و آزمون جامعه شناختی نبوده که تاثیر یک تفکر را در چنین وسعت عظیمی بسنجد. به زبان دیگر وسعت این بررسی چه از دید بعد زمانی و چه از نظر گستردگی جمعیتی آنقدر عظیم است که کمترین تردیدی درباره نتیجه آن نمی توان کرد.

حال این گزاره ها را کنار هم بگذارید و بیندیشید:

فاکت: 14 قرن از پیدایش قرآن می گذرد.

فاکت: یک پنجم جمعیت جهان پیرو دستورات این کتاب هستند.

ادعا: این کتاب از سوی خداوندی آمده که بیکران در دانش، قدرت، مهربانی و دادگری است و روشن است که چنین خدایی هر کاری که می کند بهترین است و به بهترین روش انجام می دهد و هیچ کم و کاستی در آن راه ندارد.

ادعا: این کتاب برای روشنگری و راهنمایی انسان آمده و هدف آن نیکبختی انسان است.

نتیجه بدیهی از گزاره های بالا این است که مسلمانان، به عنون پیروان کتاب روشنگری که از سوی خدای بیکران و با هدف سعادت آمده، خوشبخت ترین و برترین انسان ها از نظر موازین انسانی و اخلاقی باشند.

حال پرسش:

آیا شما فکر می کنید که این هدف محقق شده است؟

فقر، بیسوادی، جنگ افروزی، خشونت، تروریسم و … امروزه مشخصه های جوامع مسلمان هستند.

اشکال کار در کجاست؟ آیا پیام نادرست است، روش رساندن پیام نادرست است یا اشکال در گیرندگان پیام است؟

توجیهی که معمولا می شنوید این است که «این اسلام حقیقی نیست» یا «اسلام این چیزها را نگفته است».

به عبارتی تقصیر ها به گردن آدمی می افتد که «پیام» را بد فهمیده است.

اما اگر انسان ضعیف و ناقص العقل و جایزالخطا مفهوم پیام خدای بیکران در دانش و توان را درست نفهیمده اشکال از گیرنده است یا فرستنده که به «هر دلیل» نتوانسته «پیام درست» را برساند؟

دین باوران در رویارویی با این پرسش به طور متقلبانه و کلاهبردارانه ای یکباره فراموش می کنند که این خدا همان خدای بیکران در دانش و توان و بی نقص است!

اگر روزی مهندسی را ببینید که یک روبات فوتبالیست ساخته دست خود را به دلیل این که درست کار نکرده و از کنترل خارج شده و دستورات داده شده را درست دریافت و اجرا نکرده توبیخ و مجازات می کند، چه فکری می کنید؟!

آیا این کتاب معجزه است؟

شاید این کتاب یک اثر منحصر به فرد باشد، اما اگر هر اثر یگانه ای معجزه پنداشته شود، دنیا پر است از معجزه و خدا!

از شاهنامه فردوسی گرفته تا مجسمه های میکلانژ و اهرام سه گانه مصر و …

در این 14 قرن «یک» یافته علمی یا پیشگویی نمی یابید که منشا آن نوشته های قرآن باشد، هرچند متقلبان اسلامی هزاران یافته علمی و واقعه تاریخی را بعد از حل شدن معما و با ربط دادن گودرز به شقایق به قرآن پیوند داده اند و همچنان به این کار مشغولند!

به همه این ها افتضاحات قرآن را نیز اضافه کنید!

مسطح و فرش مانند بودن زمین و گردش خورشید به دور آن، بیرون آمدن خورشید از جایی و رو رفتن آن در چشمه گل آلود، آفرینش ستاره ها برای این که زینت آسمان و راهنمای مسافران و حاجیان باشند، آسمان هفت طبقه ای که در هایی دارد و فرشته های نگهبان آسمان که به سوی اجنه و کسانی که می خواهند وحی الهی را دزدیده گوش کنند شهاب پرتاب می کنند، جمع و تفریق نادرست خدا در تقسیم ارث، تشبیه زنان به کشتزار و دستور به کتک زدن آن ها چنانچه نافرمانی کنند تنها نمونه هایی از این افتضاحات قرآن هستند.

باور ندارید؟ یک بار قرآن را از اول تا آخر با بازگردان پارسی آن بخوانید تا باور کنید!

ادامه دارد …

آداب حافظه

با سلام خدمت آیت الله الکمرونی
حاج آقا می خواستم اگر امکان آن هست این حدیث شریفه را از پیامبر اسلام برایمان تفسیر بفرمایید:
» اى على ! نه چيز است كه باعث فراموشى مى شود: خوردن سيب ترش و خوردن خيار بزرگ و خوردن پنير و خوردن نيم خورده موش و خواندن نوشته روى سنگ قبرها و راه رفتن بين دو زن و انداختن و پرت كردن شپش و حجامت كردن در گودى بالاى پشت گردن و بول كردن در آب راكد.»

هوالشنگول
الحمد دولّا و الصلاة و الملاة و اللواط علی سیدنا و میتنا ابالفاسد محمد و آله و ماله المعصومین المشکوکین المتعفنین و نعوظ جمیع المسلمین علی فرجهن الجاذبین

همانطور که عموم مسلمین و بالاخص شیعیان می دانند احادیث معصومین در کنار قرآن کریم از منابع و مراجع دین مبین اسلام بوده و احکام و دستورات زندگی انسان از تولد تا مرگ را در بر می گیرد.
این حدیث شریف نمونه ای از این دستورات است که جهت پرهیز انسان ازعواملی است که موجب تضعیف حافظه آدمی می شوند.

– خوردن سیب ترش و خیار بزرگ: استعمال این دو موجود را به طور جدا جدا کراهت دارد و حافظه تان را زایل می کند. اما اگر دو سیب ترش را در انتهای یک خیار بزرگ گذاشته و استعمال کنید، این موجب تقویت ذهن و مستحب است.

– خوردن پنیر نیز مکروه است اما علامه مجلسی در کتاب وزین حلیة المتقین آورده است که (نقل به مضمون) یکی از اصحاب از امام جعفر کاذب از پنیر پرسید و حضرت جواب فرمود: «دردی است بی درمان!»
عصر همان روز همان فرد وارد منزل امام شد و دید پنیر در سفره امام است. تعجب کرد و پرسید: «ای امام، مگر نه صبح فرمودید پنیر درد بی درمان است؟!» امام در جواب فرمودند: «آن که گفتی مال روز است و پنیر خوردن در شب آب کمر را زیاد می کند.»

– جریان خوردن نیم خورده موش نیز به یک روایت بدین ترتیب است که کاتبان وحی در اواخر عمر شریف پیامبر اکرم مشاهده کردند که رسول الله آیاتی انزال می فرمایند که با آیاتی که قبلا انزال شده بود منافات و تناقض دارند. مثلا اوایل بعثت، آیه ای بود که می گفت «لا اکراه فی الدین …» یعنی اجباری در دین نیست. اما بعدا آیه نازل شد که «کفار را هر کجا که یافتید بکشید ..». این بود که علت را جویا شدند و حضرت فرمود یحتمل این اثر پسمانده غذای موش هایی باشد که من در غار حرا وقتی گرسنه می شدم می خوردم.
البته روایت معتبرتر این است که روزی حضرت وارد منزل شدند و به عایشه فرمودند: «یا عایشه، لا خاطر امس ترتیب کدام الزوجه» یعنی ای عایشه، یادم نیست دیشب ترتیب کدام همسرم را دادم. عایشه در جواب فرمود: «الموش اکلک!» یعنی موش بخورد تو را!» حضرت هرچه فکر کرد معنی این جمله را درست نفهمید و جبرئیل هم آن لحظه آنتن نمی داد که آیه ای در این مورد استنزال نماید. لذا چیزی که به ذهن مبارک رسید این بود که لابد غذایی که صبح تناول فرموده پسمانده موش بوده و همین بوده که موجب فراموشی شده و منظور عایشه از موش هم همین بوده.

– خواندن نوشته روى سنگ قبرهای مردم عادی موجب ضعف حافظه می گردد. اما خواندن نوشته های قبر های ائمه و در و دیوار آن ها و زیارتنامه و کلا خواندن هر اراجیفی در حرم معصومین موجب ازدیاد حافظه می شود.

– راه رفتن میان دو زن گرچه موجب فراموشی است اما غلت زدن میان دو زن یا راه رفتن میان یک زن موجب تقویت ذهن می گردد.

– دور انداختن شپش نیز موجب فراموشی است، لذا شپش هایتان را دور نیندازید تا رستگار شوید.

– حجامت كردن در گودى بالاى پشت گردن نیز موجب فراموشی است، لذا برای پرهیز از آن از جلوی گردن و روی حنجره حجامت کنید.

– ایضا بول كردن در آب راكد موجب ضایع شدن ذهن شده و مکروه است، اما ریدن در آن موجب ازدیاد حافظه و مستحب می باشد.

اما اعمالی که موجب تقویت حافظه می گردند عبارتند از حمام کردن با اسب، گوزیدن در پیت حلبی خالی، بوسیدن شتر، خوردن پسمانده هزارپا، راه رفتن روی یک زن، پوشیدن گاومیش، فوت کردن جو سبوس دار، پرتاب کردن ان دماغ، نگاه کردن به منیزیم، بوییدن سوزن ته گرد

الاحمق

سیّد سنبلعلی الموسوی الکمرونی
پنج صفر 1432 هق
بیضیه قم

معجزات سوره مبارکه زرشک

معجزات سوره مبارکه زرشک

معجزه عددی:
– این سوره از 33 آیه و 797 حرف و با «بِسمِ اللّه الکَمبَادِ الحَجیم» جمعا 818 حرف و 212 کلمه ساخته شده است. (تقارن اعداد)
– 3 آیه اول جمعا از 52 حرف ساخته شده که برابر با یک دست پاسور (غ) است.
حکموا و حکم اللّه والله خیر الحاکمین – حکم باختید و خدا حکم باخت براستی که خدا بهترین حکم بازان است.
– «بِسمِ اللّه الکَمبَادِ الحَجیم» از 20 حرف ساخته شده است که نشان می دهد خداوند قاطر متبال چقدر کارش 20 است.
– 4 آیه اول جمعا از 72 حرف ساخته شده که برابر با 72 تن یاران امام حسین است .
– 6 آیه اول جمعا از 133 حرف ساخته شده است.
– 10 آیه اول جمعا از 234 حرف ساخته شده است.
– 13 آیه اول جمعا از 300 حرف ساخته شده است.
– 20 آیه اول جمعا از 499 حرف ساخته شده است که با بسم الله جمعا 520 حرف می شود که برابر با ده دست پاسور (غ) است.

سوره مبارکه زرشک

اَعوُذُ بالنُّعُوظِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّحیم
بِسمِ الله الکَمبَادِ الحَجیم

فارت (1) تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَ یورقَانٍ مُّبِينٍ (2) وَ لَقَدْ يَسَّرْنَاهُ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّذَّكِرٍ (3) لَکِن بَعضَ النَّاسَ هُمُ السُّفَهاءِ (4) وَ تَظِنُّوا باَنَّ اِذَا نَقُولُ یَسَّرنَا اَو عَرَبيّاً مُبیناً (5) اِنَّهُم قَادِرُونَ بِفَهمِ آیَاتِنَا الخُسشَرینَ (6) لَقَد اِنَّنَا لَا نَعلَمُ مَا نَقُول اَیضاً (7) مَثَلُنَا کَمَثَلِ الحِمَارَ یُعَرعِرُ وَ هُوَ لَا یَعلَمُ مَا تَقُولُ (8) اِنَّ اللَّه خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ (9) کَالاَعرَابیَّ یُقیمَ الخَیمَةِ (10) وَ یُفَرِّشُ بَسَاطِهِ بالدَّحو (11) ثُمَّ یٌلقِیَ الاَوتَادَ فِیهِ اَن تَمیدُ بهِ (12) ثُمَّ یَرفَعُ سَمَکَهَا وَ زَیِّنهَا بالمَصابِیحِ (13) َلَکِنَّ هَذَا الاَوتَادَ لَق لَقُوا بَعضِی الاَوقَاتِ (14) وَاللَّهُ عَلیِمٌ بِاَیِّ لَقًّا وَ شَقًّا (15) فَاَنظُر اِلَي لَقٍّ جَعَلنَاهُ شَقًّا وَ رَقًّا (16) وَ فِیهِ لَآیَاتٍ لِقَومٍ یَعقُلونَ (17) لَکِنَّ اَنتُم لَا تَفقَهُونَ (18) وَ خَلَقنَا الاِنسَانَ مِنَ الترُّابٍ اَو الطّینٍ اَو صَلصَالٍ اَو نُطفَةٍ اَو مَاءٍ دَافِقٍ اَو عَلَقٍ اَو اَیُّ غَایَطٍ اَرَدنَا (19) تَظُنُّونَ اِنَّکُم تَفهَمُون مَا نَقُول (20) اِنَّنَا لَا نَعلَمُ مَا نَقُول وَ اَنتُم اُسکُلوُنَ (21) وَ اَمَّرنَا بالشَّیطَانَ اُسجُدُ الآدَمَ فَقَالَ زرشک (22) فَقُلتُ اِستَغفِر بِرَبِّکَ الاَعلَی (23) وَ قَالَ بُرو بینیم بَا (24) فَقُلتُ یَا ابنَ الکَلبِ وَلَدِ زِنَا (25) تُقِیمُ کَالدَسته خَر مُقَابلِ الخُدا (26) وَ لَکِنَّ مَا قَادِرٌ بِاَیِّ شَيءٍ سَوَا (27) فَقُلتُ اوکِی بیخیال بَا(28) فَقال ضَلنِی و َیَضِّلُ بَنِی آدَمِ فِی الدُّنیَا (29) هَکَذَا اَنزَلنَا الرُّسُلِ لِهدَایَتِ النَّاسِ (30) بَعضُهُم خُلاً وَ بَعضُهُم حَشَریّاً (31) وَ لَکن مَا قَادِروُنَ بهدَایَتِ البَشَریّاً (32) وَ هُوَ الشَّیطَانُ سَبَّقنَا فِی الاُمُورِ یکنَفَریّاً (33) 


از شیطان مهربان به چیز راست شده پناه می برم
به نام خداوند کم باد حجیم

فارت (1) این آیات کتاب و یورقان روشنگر است (2) و قطعا آن را براى پندآموزى آسان كرده‏ ايم پس آيا پندگيرنده ‏اى هست (3) اما برخی مردم نادانند (4) و گمان می کنند آنگاه که می گوییم آسان کردیم [و آنگاه که گفتیم ] عربی آشکار است (5) ایشان به درک آیات خسشر [** شعر] ما توانایند (6) همانا ما خودمان هم نمی دانیم چه می گوییم (7) داستان ما به سان داستان خری است که عرعر می کند و نمی داند که چه می گوید (8) براستی که خداوند آسمان ها و زمین را آفرید (9) مانند اعرابی [بیابان گردی]که خیمه بر پا می دارد (10) و فرشش را [با غلتانیدن] می گسترد (11) سپس میخ هایی بر آن [فرش] می زند تا نجنبد (12) سپس سقف آن را برپا می دارد و با چراغهایی آن را تزیین می کند (13) اما این میخ ها گاهی شل می شوند (14) و خداوند به آن چه شل و سفت است آگاه است (15) پس بنگر به آنچه شل بود و ما آن را سفت گرداندیم (16) و [براستی که] در آن نشانه هایی است برای گروهی که اندیشه می کنند (17) ولی شما [جان به جانتان کنند] نمی فهمید (18) و انسان را از خاک یا گل یا گل بدبو یا نطفه یا آب جهنده [ای که از پشت مرد و استخوان های سینه زن بیرون می آید] یا خون بسته یا هر گهی که دلمان خواست آفریدیم (19) شما می پندارید که می فهمید که ما چه می گوییم (20) [اما] ما [خودمان هم] نمی فهمیم و شما [همگی] اسکلانید (21) و فرمان دادیم به شیطان سجده کن بر آدم پس گفت هرگز [از روی حسادت] (22) پس گفتم توبه کن به درگاه خداوند والا مرتبه ات (23) و [شیطان با بی اعتنایی] گفت برو بینیم با[با] (24) پس گفتم ای آفریده ناسپاس من [پدر سگ حرامزاده] (25) [آیا] مانند نافرمانان [دسته خر] در برابر خدا می ایستی (26) اما نمی توانستیم کار [غلط] دیگری بکنیم (27) پس گفتم باشد از خطایت در می گذرم (28) پس گفت مرا گمراه کردی و من [نیز] فرزندان آدم را در دنیا گمراه خواهم کرد (29) اینگونه شد که پیامبران را برای راهنمایی مردم فرستادیم (30) که برخی از آنان خل [دانشمند] بودند و برخی شان حشری [و مردم دوست] (31) اما در راهنمایی بشر ناتوان بودند (32) و شیطان یک تنه از ما [و پیامبرانمان] پیشی گرفت (33)

السلام بعد مدتها

هوالغایب

دوستان و عزیزانی که در این چند مدت به دفتر بنده تشریف آورید،

حقیر چند صباحی با تنی چند از خواهران مومنه محجبه منوره در یکی از پستو های چاه مقدس امام زنان مشغول اعتفاک بودیم که به دلیل این که آقا طلبیده بود و یک مقدار استلاسمان طولانی شد فرصت حضور در محضر شما را نیافتیم.

در این مدت دیدگاه هایی از زایرین دفتر شریف ما به ثبت رسید که بعضی حاوی تشکرات و تشویقات بود و بعضی هم استفتائاتی که اگر این خواهران بگذارند یکی یکی ترتیب ایشان را به هول و قوره الهی خواهیم داد.

فکر بد نفرمایید، منظورمان این است که آن استفتائات را یکی یکی جواب می دهیم، N شاف الله

اما عده ای از برادران واقعا mokh less و مسلمانان راستینی بودند که به رسم سنت وقیحه پیامبر و مولایشان، اینجا را به الفاظ مقدس اسلامی مزین کردند که برای این که نمونه هایی از تربیت دین انسان ساز اسلام و گوشه هایی از اخلاق دینی را ببینید آن ها را بدون ویرایش گذاشتیم.

آقتاب آمد دلیل آفتاب

از همه برادران و خواهرانی که نگران بودند و احوالپرسی کردند منتهای امتنان را داریم و به ایشان عرض می کنیم که بیضه حقیر در نهایت صحت و قوت است و مزاجمان آنچنان روبراه است که جایتان خالی دیشب در نماز عشا، گوزمان در رکوع ریش مرطوب یک جماعت را بعد از وضو چونان سشوار خشک کرد که هیچ، بلکه مال چند تا از صف اول را از بیخ کند!

در این شب های میمون ماه شعبان، برای همه مومنین طلب غفران و برای همه مومنات الخوشکلات طلب بوس … اهم، استفرغ الله … طلب چیز می کنم … این می کنم … بگذریم طلب یک چیزی می کنم دیگر!

الاحمق

سیّد سنبلعلی الموسوی الکمرونی
بست سوم شعبان بی مخ 1432 هق
بیضیه قم

بیانیه مهم حضرت آیت الله حاج سیّد سنبلعلی در مورد انتخابات ریاست جمهوری

نصف الله الکمباد الحجیم و به مستقین

اللّهم کون ولیک و فرج امّها الحجّة اُبنة الحسن و لواطک علیه و علی ابنائه في هذه السّاعة و في کلّ السّاعة وقیحاٌ و غاصباٌ و فاسقاٌ و فاسداٌ و ذلیلاٌ و رذیلاٌ حتی تسکن فیه نعوظنا الطّویلاٌ

ملت شنیع پرور ایران

بار دیگر به هول و قوره الهی و با عنایات ولی عصر (مصدق السابق و البهلوی الاسبق) اعدائنا له الفدا، دست خدا از شلوار بسیجی بیرون آمد و این اسطوره زمان و فرزند عجیب الخلقه امام زنان، محمود اجنبی نژاد یک دوره دیگر به خدمتگزاری مسلمین انتخاب شد و بدینوسیله  مشت محکمی به حضور پرشور مردم در پای صندوقهای رای و نیز به دهان ایادی استکبار و صهیونیسم جهانی، یعنی نخست وزیر دوران امام قاتل، رییس دو دوره مجلس و فرمانده سپاه پاسداران در زمان جنگ زده شد.

لذا حقیر این پیروزی بزرگ را به پیشابراه امام زنان و مقام تخمای ولایت وقیح تبریک و به مردم ایران تسلیت عرض نموده، برای بازماندگان صبر جمیل از گاری تعالی مسألت دارم.

الاحمق
سیّد سنبلعلی الموسوی الکمرونی
نازدهم جوادی الجانی 1430 هق
بیضیه قم